شنیده ای می گویند چنان می زنمت که یکی از من بخوری، یکی از دیوار!؟
آری حتما شنیده ای، اما شنیدن کی بود مانند دیدن؟
شنیدن هر چقدر هم سخت باشد هیچگاه به طاقت فرسایی دیدن نخواهد بود.
آخر بابا شنید، حسین شنید، زینب شنید، ما هم شنیدیم؛ اما تنها حسن دید.
تنها حسن دید و باز هر چقدر هم که دیدن سخت باشد مثل خوردن نی
ست، که حسن بگوید: مادر کجا می روی؟! خانه از این طرف است...
بود سین نخستین ، سیلی کین
به روی مادرم با دست سنگین
ببین بر سفره سین دومم را
که سویی نیست در چشمان زهرا
بگویم سین سوم تا بسوزی
که مادر سوخت بین کینه توزی
از این ماتم دل حیدر غمین است
که سین چهارمم سقط جنین است
به روی سفره سین پنجم اینست
سر سجاده اش زینب حزین است
شده سفره پر از اشک شبانه
ششم سین مانده سوت و کور خانه
چه گویم ای عزیز از سین آخر
بود آن سینه ی مجروح مادر